You are currently browsing the monthly archive for آوریل 2015.

امروز پنج ساله شدی وبلاگ!

فقط تو میدونی چه شب های ساکتی دارم…

امروز همه قسمتای کلاه قرمزی  رو تماشا کردم… ابله رو هم دیدم… یه عالمه عکس از گذشته هام نگاه کردم…  کلی خونه رو تمیز کردم! یه دوش گرفتم و رفتم خرید! یه سر هم رفتم دانشکده پرینت گرفتم. نزدیک ظهر با اسکایپ خونه رو گرفتم. چند دقیقه صحبت کردم. چون موقع ناهار بود زیاد نشد حرف بزنیم. راستی خواهرم داره میره خونش و الان مشغول وسیله خریدنه. احتمالا قبل از خونه رفتن به جای عروسی میرن سفر… راستی از روز عقدش بگم از لحظه اول تا اخرش رقصیدم…  انگار چشمام بسته بود و هیچ کسی رو نمی دیدم… تنهایی واسه خودم حرکات می رفتم حتی اهنگ قطع میشد ادامه میدادم. کفشامم دراوردم همون اول… اونقدر رقصیدم که یه روزی دلم نسوزه که چرا مثل خانوم بزرگا رفتار کردم. تا تونستم سعی کردم دور و بریامو بخندونم…عاشق این کارم… دلم تنگ شده ها … خدایا خوبه که هستی… خوبه که مواظبه آدمی… من قویم چون تو رو دارم… کمکم کن شبای تنهاییم آسون بگذره!